تاریخ شفاهی نسل کشی انفال در قلعه نگرە سلمان-1988
تاریخ شفاهی یک روش پژوهشی است که از شهادتهای شفاهی افراد برای ثبت و تحلیل رویدادها، افراد، و تجارب زنده استفاده میکند. این روش به ویژه در مطالعاتی که به دنبال درک عمیقتری از تجارب انسانی هستند، از جمله رویدادهای تاریخی که اسناد کتبی کافی برای آنها وجود ندارد، ارزشمند است. تاریخ شفاهی میتواند به پر کردن شکافهای موجود در تاریخ نوشتاری کمک کرده و ابعاد انسانی تاریخ را به نمایش بگذارد. خاطرات تلخ بازماندگان نسل کشی و آنچه برای آنها اتفاق افتاده است به رنج و شکنجه وحشیانه ختم نمی شود، بنابراین افشای جنایات بر اساس شواهد و اسناد و جلب توجه جهانیان برای ادامه دادخواهی از عدالت ضروری است. آنچه در اینجا مشاهده می کنید بر اساس اسناد و مصاحبه های گسترده در سالهای ١٩٩٨-٢٠٠٥ با بازماندگان نسل کشی انفال کردها در عراق است که توسط دولت عراق در زمان رژیم های بعثی و صدام حسین انجام شد. آنها در قلعه نگرە سلمان در جنوب عراق در منطقه سلمان در استان مسانا زندانی بودند. آنها قبل از عملیات انفال در روستاهای کردستان عراق زندگی می کردند.
طبق شواهد نجات یافتگان عملیات انفال در سال 1988 ارتش حزب بەعس پس از ویران کردن و آتش زدن روستاهایشان همە را بدون توجه به جنسیت، سن و مذهب فقط بە جرم کرد بودن به زور دستگیر کردند. بیشتر بازداشت شدگان اعم از پیر و جوان، زن و کودک را به دورافتاده ترین نقاط عراق منتقل کردن. آنها را بر لبه گورهای دسته جمعی تیرباران و نیمه زنده در گورهای دسته جمعی دفن کردند. برخی دیگر به اردوگاه ها و قلعه های نظامی فرستاده شدند و تا سر حد مرگ شکنجه دادند. در این عملیات 4 هزار و 500 روستا و ده مرکز اداری از قبیل شهرک، بخشداری و فرمانداری تخریب شد. در جریان لشکرکشی های انفال در سال های 1987 و 1988، از طریق زمین و آسمان حملەهای گستردە انجام شد و طی آن 285 بار از سلاح های شیمیایی علیه مردم کرد استفاده شد که حمله شیمیایی حلبچه یکی از بارزترین نمونه های آن بود.
عملیات انفال که در هشت مرحله در سراسر کردستان انجام شد، 182000 کرد را زنده به گور کرد. علاوه بر شواهد پروندەها و اسناد موجود، دیده بان خاورمیانە (1992) در گزارش مفصلی با عنوان “نسل کشی در کردستان عراق” منتشر نمود.
قلعه نگرە سلمان، یکی از وحشیانه ترین قلعه های نظامی سقوط رژیم بعث، واقع در جنوب عراق در استان موسنا در منطقه سلمان، جایی که بر سر در ورودی آن نوشته شده «به جهنم خوش آمدید» و بر سر در پشتی در آن نوشته شده «به ندرت پیش می آید که شخصی سه ماه اینجا بماند و زنده بماند. بر حسب شواهد زندە و اسناد پیدا شدە شکنجه در زندان نگرە سلمان تا سر حد مرگ بودە و مرگ بیشتر قربانیان کە میانگین سنی آنان از نوزاد ٦ ماهە تا ٩٠ سال بر اثر خونریزی داخلی و سکتە مغزی در مدارک ذکر شدە و این علاوه بر کشتار و زنده به گور کردن مردم به طور منظم،
این اسناد بە شیوەی گواهی فوت توسط مرکز بهداشت سلمان صادر شده است که بر اساس نامه رسمی قلعه سلمان با شماره ها و تاریخ های مختلف با امضای مامور حراست قلعه بعنوان خبر دهندە (مخبر ) درج شده است.
دکتر سمیر ودیع شاکر آن اسناد را امضا کرد و گواهی فوت قربانیان را تهیه کرد. همه اینها در نامه رسمی نگرە سلمان با تاریخ و شماره های مختلف و همچنین امضای افسر نظامی قلعه گزارش شده است. در اکثر اسناد نوشته شده است: «این مرده هیچ سند و مدرک رسمی ندارد، اما این مدارک به درخواست یکی از افسران نظامی قلعه سلمان تهیه شده و نباید به کسی داده شود». در قسمت های دیگر اسناد نوشته شده است “شغل: زندانی، همچنین برای بچەها “کودک زندانی”، مذهب: مسلمان، ملیت: عراقی” در قسمت علت زندانی شدن امدە:” عملیات انفال”.
آنها مسلمان عراقی هستند اما تحت عنوان انفال، نام آیه ای در قرآن، کشته شدند. این اعتقاد و فرهنگ اقتدار عربی است، عمدتاً شوونیسم عربی سیستم بعث عراق از کشتار کردها فقط به خاطر کرد بودن ما (کردها). زیرا همه ملت هایی که در جهان عرب زندگی می کنند خارجی هستند و طبق ایدئولوژی رژیم بعث هیچ حقوقی ندارند. این باور شوونیسم در سیاست آنها علیه سایر کشورها آشکار است.
یکی از بازماندگان نگرە سلمان تا روز آزادیش در قسمت نگهداری آنان 520 نفر را شمارش کرده است که در زیر شکنجه جان خود را از دست داده اند. به گفته برخی از کارمندان مرکز بهداشت، آنها فقط برای قربانیان گواهی فوت تهیه کرده اند اما هیچ جنازه ای دریافت نکرده اند.
آمنه یکی از شاهدان بازماندە دیگری از نگره سلمان است میگوید «بعد از چهار ماه اقامت در آنجا، بیماری در بین زندانیان شیوع پیدا کرد؛ 30-40 نفر در یک شب بر اثر این بیماری جان خود را از دست دادند. بدن آنها سیاه و لاغر می شد؛ پس از ابتلا به این بیماری به سختی می شد کسی را تشخیص داد. دلیل بیماری کثیفی و غذای بد و نبود حمام او میگوید در این چهار ماه هیچ کس بە حمام نرفت.
لیلا که در جریان عملیات انفال سیزده ساله بود. شش ماه با خانوادەش در زندان نگرە سلمان بودند. او میگوید: «ما دخترها و پسرهای نوجوانی بودیم که از صبح تا غروب باید هفت توالت را تمیز می کردیم. شش توالت با سیمان پوشانده شده بود، اما آخرین چاه باز بود. باید روزانە خاک انداز همه توالت ها را جمع می کردیم و آن را بە توالت هفتم میریختیم . پیرمردها می گفتند توالت هفتم بە مکان نگهداری زندانیان تنبیە شدە در زیرزمین قلعە می رود. این برای ما یک شکنجه وحشتناک بود. میگوید من به خاطر این شکنجە کثیف و مشمئز کنندە دچار بیماری پوستی شدم و تا به حال از آن رنج می برم و هرگز آن روزها از ذهنم پاک نمیشود.
مام* احمد که از نگرە سلمان برگشته میگوید فقط بخاطر اینکه با اعتراض بهشون گفتم چرا با زن و بچەهایمان اینگونە رفتار میکنید!؟ یک هفته تو زیرزمین شکنجه شدم مام احمد همچنین دربارە حجاج که در آن زمان مسئول زندان نگرە سلمان بود، میگوید. او به ما گفت که هیچ کس حق ندارد برای خدا خم شود اما باید برای من خم شود. او به من گفت اگر دفعه بعد برای خدا دعا کنی، تو را وارونه آویزان می کنم و زیر دماغت اتش روشن میکنم زیرا تو کافر هستی.
فاطمە شاهد دیگری است. او میگوید: «آب نگرە سلمان کثیف بود؛ طعم تلخ و پر از آشغال ریز بود. مردم چون چارهای نداشتند آن را مینوشیدند و بعداً میمردند. «در یک شب 100 نفر از جمله شوهر و دخترم جان خود را از دست دادند. آن شب در وضعیت وحشتناکی بودیم و تا صبح گریه کردم. از ترس حرفهای کە دربارە سگهای گرسنه نگرە سلمان با اجساد میکردند میترسیدم. بعد از چند روز فهمیدیم که اجساد را با هم در یک گور دستەجمعی دفن کردند.
مام نوری** یکی دیگر از شاهدان نگرە سلمان را بە روز قیامت توصیف می کند. میگوید انجا جهنم بود، وقتی رسیدیم گرسنه و تشنه بودیم چون 24 ساعت هیچی بە ما ندادند، ناگهان مردی به نام (حمە صدقی) از منطقه داراختیار فریاد زد آب و غذا می خواست و سربازان آمدند کتک زدند و شکنجه کردند.
او در ادامە گفت در آنجا دو چرخ دستی شکسته بود. اجساد را روی چرخ دستی ها می گذاشتند. هر روز صبح 6 یا 7 جسد روی چرخ دستی ها بود. برخی از آنها برای مدت چند روز رها می شدند. و برای دفن اجساد چند نفر از زندانیها را میفرستادند، تنها یک بیل داشتیم برای کندن قبر کە بسیار سخت بود، و سربازها مهلت کندن نمیدادند، برای همین تنها گودالی حفر میکردیم. در واقع این دفن کردن نبود، تنها پوشاندن اجساد بود کە رووی زمین نمانند، سربازها با تمسخر میگفتند بالاخرە باید سگ های گرسنه هم چیزی برای خوردن داشتە باشند این حرف و حدیثها خیلی ما را آزار میداد.
او گفت روی درب برخی از درهای نگرە سلمان نوشته شده بود (ویل) که نام چاهی در جهنم است، سالنهای کثیف کە بیش از صد نفر را در یک سالن گذاشته بودند، جا نبود. برای خوابیدن و ما به پهلو می خوابیدیم، در همە این مدت کە زندانی بودیم فقط نان خشک و آب بد بو داشتیم، بعضی وقتا کمی سوپ میدادند، درست یادم میاد بعد از سه ماه زندان به ما گفتند برایتان هندوانه گرفتیم، از هر سالن دو نفر بفرستید تا برایتان هندوانه بفرستیم، خیلی خوشحا شدیم بعد از ساعت 24 ساعت چشم براە بودن، یک تکه هندوانه کوچک برای هر نفر فرستادن، اما فاسد شده بود، بسیاری از زندانیان آن را دور انداختند. من هم دور انداختم.
خاطرات تلخ و جانکاە مام نوری پایان ناپذیر بود و پشت سر هم تعریف میکرد و گاە گداری عکس زن و فرزندانش را از جیب بغلش در میاورد و نگاە میکرد با آە بلندی میگفت نمیدونم چ بلایی بەسەرتان امد و ادامە داد و گفت: خانمی به نام فاطمه محمد***، دختر عموی همسرم اهل آغجلار، رفته بود تا از تانکر آب که در حیاط پارک شده بود، بدون اینکه از سربازان بپرسد، مقداری آب بیاورد، زیرا خیلی تشنه بود. وقتی شیر آب را لمس کرد، سربازی او را با باتوم فلزی به سختی کتک زد. مام نوری میگوید: « سعی کردیم او را به داخل بکشیم، اما قبل از ورود به داخل جان باخت.» ده نفر از روستای ما مردند، هر کس نان و آب می خواست او را وارونه آویزان می کردند و زیر دماغش آتش روشن میکردند.
عدالت طالبانی، یکی از بازماندگان نوگرا سلمان، در کتاب انفال و اسرار آن می گوید که وقتی زاندنیها را شکنجه میکردند، با آخرین روش شکنجه مورد ضرب و شتم قرار میگرفتن. مثلاً بە زور نشاندن زندانیها رووی بطریهای شکستە یا گاهی اوقات فشار دادن آلت سکسی مردان با انبر دست تا بیهوش میشدند. همچنین در ادامە میگوید کە “آنها در ساعات گرم تابستان در حیاط قلعه یک یا دو زن را بە ستون می بستند تا غش کنند. هیچ کس اجازه نداشت به آنها نزدیک شود. سربازان شب ها مشروب می خوردند و زنان را به آواز خواندن و رقصیدن در شب مجبور میکردند.
از مام نوری در مورد حجاج پرسیدم و او گفت: او مسئول امنی قلعە بود مسئول تمام شکنجهها و رفتارهای تخریبی علیه زندانیان بود. یکبار خودم دیدم حجاج هفت نفر را به قتل رساند، همیشە در راهروها قدم میزد و از سالن ها می گذشت و از سربازان همراهش میپرسید این پیشمرگه ها هستند؟ جواب می دادند: بله، بعد با صدای بلند میخندید، زنان باردار را ردیف میکرد و با شلنگ بە شکم انها ضربە میزد و میگفت: اینها باید بمیرند چون بچە کردها هستند ،اینها خائن هستند. ” او همچنین با بغض در گلویش گفت وقتی هر زن یا دختری را صدا می زدند یا بر نمی گشت یا ناراحت و بغض آلود برمی گشت، از پچ پچ زنها میفهمیدیم چه بلایی سرشان میاورند. اما در بند بودیم کاری از دستمان بر نمی آمد. او ادامه می دهد: یکی از شکنجه هایی که حجاج دوست داشت این بود که ما را در ساعات گرم تابستان بیرون می آوردند و یک ساعت و نیم به خورشید نگاه می کردند، کسی که نگاه نمی کرد او را می زدند، این شکنجه سنگین بود. چون تابستان بود و هوای سوزان، عده ای غش می کردند و برخی دیگر از این شکنجه می مردند».
«یک شب دیر وقت حجاج آمد و به همه گفت بیایید بیرون و گفتند ما فکر میکردیم سرنوشتتان مانند بارزانیها میشود، اما متأسفانه آزاد میشوید گفت عفو عمومی اعلام شدە و قبل از اینکه ما را برگردانند شروع کردند به کتک زدن ما. ما گیج شده بودیم، هر کس بە یک طرف فرار میکرد. شب بعد آمدند و گفتند به 500 نفر اول بیایند سوار ماشینهای سربازی شوند تا آنها را به سلیمانی بفرستیم ، اما هیچکس باور نمیکرد و مردم از ترس کشته شدن پنهان شدە بودند. اما در نهایت بە زور مشت و لگد سوار شدیم و زنده ماندیم آزاد شدیم بە این شرط کە بە روستاهایمان باز نگردیم.
پاورقی
* مام: در زبان کردی بە معنای عمو است.
**مام نوری: یکی از شاهدان قلعه نگرە سلمان است و از کسانی است که ما او را به عنوان یک شاهد زنده برای ملاقات با آندریاس ماورو ماتیس، دبیر کمیسیون عالی حقوق بشر سازمان ملل در عمان، در تاریخهای 4 تا 6 مارس 2004 پس از عملیات آزادی عراق انتخاب کردیم. او در این جلسه داستان خود و ملتش را روایت کرد، که به آن در جلسه سازمان ملل (شماره 60 – نکته 9) در تاریخ 16 آوریل 2004، که روز کشتار جمعی کردها بود، اشاره شد. هیئت نمایندگی شامل سه شاهد بود. جلسه بین مام نوری و آندریاس ماورو ماتیس پس از ملاقات ما با آندریاس در دسامبر 2003 برگزار شد. ( متاسفانە مام نوری در ساڵ ٢٠١٤ برای ابد چشم از جهان فروبست بدون اینکە سرنوشت خانودەاش اشکار گردد و با چشم خود اعدام صدام حسین دیکتاتور جانی را دید.)
*** سند زیر بە نام فاطمە محمد است کە مام نوری بە او و چگونە جان باختنش اشارە کردە بود.
Leave feedback about this